داستان یک عکس در کعبه
«مشرف شدن درون کعبه برایم فرصتی مغتنم و بسیار غیرمنتظره و شگفتآور بود. جمعیت درون کعبه به هر سمت و سویی که مایل بودند و میخواستند، نماز میخواندند...»
به گزارش ایسنا، «عباس خامهیار»، معاون بینالملل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در یادداشتی به بهانه سیامین سال تشرف خود به حج نوشت:
«سی سال پیش و در چنین روزهایی (اول ذیالحجه سال ۱۴۰۷ هجری قمری برابر با ۱۳۶۶ هجری شمسی) دو اتفاق و یا به عبارتی دو توفیق بسیار مهم برای من رقم خورد: یکی زیارت و لمس حجرالاسود و دیگری ورود به درون کعبه مشرفه و تحقق رؤیای دیرینهام؛ یعنی نماز خواندن درون بنایِ خانه کعبه پس از گشودن دربهای طلایی آن ...
ماجرا از آنجا آغاز شد که آن روز با چهار نفر از دوستان همسفرم با خودرو جی.ام.سی از مدینه منوره به سمت مکه مکرمه حرکت کردیم و حوالی صبح به شهر رسیدیم. دوستان، علاقمند بودند کمی استراحت کنند و بعد برای طواف به حرم بروند، اما من انجام طواف را ترجیح دادم و به قصد طواف کعبه که جزئی از مناسک عمره تمتع است، از خودرو پیاده شدم.
آنان نیز به محل اقامت خود در بعثه رفتند. وارد مسجدالحرام شدم، مشاهده کردم در اطراف کعبه، حلقه و زنجیره انسانی ویژهای از نیروهای امنیتی تشکیل شده و مرتب آرایش نظامی آن تغییر کرده و وسیعتر میشود.
از یک نقطه این حلقه که بریده و قطع شده بود، خود را به درون آن کشیده و راه یافتم! چهار، پنج نفر داخل حلقه بودند و من پشت سر آنان ایستادم. حدود ۱۰ الی ۱۵ نفر در حال طواف بودند. طواف را به همراه آنان در عرض چند دقیقه انجام دادم. نمیدانستم در وقت باقیمانده، چه کاری باید انجام دهم! این افراد را هم نمیشناختم، اما به نظر میرسید از مقامات بلندپایه عربستان هستند. به تدریج مقامات دیگری از راه رسیدند و به آنان پیوستند. حلقه نیز رفته رفته تمام محوطه و صحن مسجدالحرام را فرا گرفت و تا ایوانهای اطراف ادامه یافت و در آن سو کاملاً قفل و بسته شد.
لحظاتی بعد شاهزاده نایف بن عبدالعزیز، وزیر وقت کشور عربستان وارد مسجد شد و به دنبال او تعدادی از مهمانان خارجی که بیشتر سفرای کشورهای مختلف در عربستان بودند، از راه رسیدند. با قرار گرفتن در صف حجرالأسود، به طور بسیار آسان توانستم آن را لمس کرده و ببوسم. در کنارم شخصی دوربین به دست ایستاده بود. از او درخواست کردم تا عکسی با حجرالأسود از من بگیرد. او نیز چنین کرد و عکسم را در آن جایگاه مقدس گرفت (عکس ذیل) و پس از چند ماه آن را برایم به آدرسی که داده بودم ارسال کرد. بعد متوجه شدم او سفیر یکی از کشورهای شرق آسیا در ریاض است!
در این هنگام مأموران سعودی نردبانی کنار درِ کعبه قرار داده و در را باز کرده و از حضار دعوت کردند تا از روی نردبان به درون کعبه بروند. من نیز همراه آنان به درون کعبه رفتم. دو شخصیت ایرانی آشنا، مرحوم فخرالدین حجازی و اگر اشتباه نکنم، آقای امام جمارانی هم داخل شدند. مرا که دیدند گفتند: "تو اینجا چه میکنی؟!" به روی خود نیاوردم و گفتم: "چرا شما این قدر دیر آمدید؟!". البته درست گفتم آنان دیر آمده بودند! هر لحظه بر تعداد جمعیت افزوده میشد. بعد متوجه شدم آن روز، روز پردهبرداری و گلابشویی و شستوشوی کعبه است. به جز سفیر، از هر کشوری دو نفر دیگر نیز مهمان و به این مراسم دعوت شده بودند. دو نفری که میبایست از مقامات بعثههای کشورها باشند.
مشرف شدن درون کعبه برای من فرصتی مغتنم و بسیار غیرمنتظره و شگفتآور بود. جمعیت درون کعبه به هر سمت و سویی که مایل بودند و میخواستند، نماز میخواندند. با توجه به مساحت اندک درون کعبه، مأموران و نیروهای پلیس ملبس به یونیفرم نظامی، درصدد بودند تا به نوبت، جمعیت را جابجا کنند و آنهایی را که بالا بودند به پایین هدایت کنند و افرادی را که پایین بودند به بالا دعوت نمایند، اما جمعیتی که بالا بودند چندان تمایل به پایین رفتن نداشتند و به خواهش و دستور مأموران هم توجه نمی کردند. در نتیجه مأموران بالا، دست و پای افراد را یکی پس از دیگری میگرفتند و پایین میآوردند. هنگامی که می خواستند مرحوم آقای حجازی را بگیرند و پایین بفرستند، او گریهکنان و با صدای بلند تکبیرهالاحرام گفت و به نماز ایستاد! مأموران پلیس هم با دیدن این صحنه از او صرف نظر کردند و دور شدند. آقای حجازی هم فرصت را غنیمت شمرد و مرتب پشت سر هم نماز میخواند، نماز دوم، نماز سوم و... اما در آخر همانطور که اشک میریخت و گریه میکرد، افراد پلیس دست و پای او را گرفتند و مثل یک جسد بیروح، تحویل مأموران پایین دادند!
برای شستوشوی کعبه چندین بطری بزرگ گلاب که از پیش آماده شده بود را به دست میهمانان دادند و من از شدت شور و هیجان، با باز کردن احرامم اقدام به شست و شوی دیوار کعبه نمودم. برای شست و شوی کف کعبه از جاروهای پلاستیکی استفاده کردند. اما نمی دانستم که در پایان عملیات شستشو، میهمانان می توانند جاروها را همراه خود ببرند. با این حال تعدادی را نگه داشتم که در آخر یک حاجی آفریقایی آنها را از من گرفت و بُرد! حتی یک نخ از آن جاروها را هم نگذاشت برایم بماند. مراسم به اتمام رسید و به مقر بعثه بازگشتم، در حالی که صحنههای بسیار زیبا و به یاد ماندنی در خاطرم ثبت و ماندگار شد. در بعثه خبر تشرفم به درون کعبه دهان به دهان پیچیده بود."
شیرینی آن رویداد در کامم خیلی دوام نیاورد! چند روز بعد فاجعه حج خونین سال ۶۶ رخ داد. یاد حاجیان شهید آن سال گرامی و روحشان شاد.